یامهدی عجل علی ظهورک

یافاطمه الزهراء(سلام الله علیها)ادرکنی
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

یاامام رئوف نظری بفرما

24 مرداد 1395 توسط یازهرا
یاامام رئوف نظری بفرما

امام رئوف



خداوند متعال در قرآن کریم دو بار از خودش با نام رئوف «وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ » (1) و هشت بار با نام رئوف رحیم یاد کرده است؛ مانند این فراز که می فرماید:«إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ » (2)

هر چند دو واژه رأفت و رحمت، نزدیک به هم و گاهی در یک معنا به کار می روند؛ اما در بررسی دقیق لغوی این دو به یک معنا نبوده و فرقی ظریف بینشان وجود دارد.

علامه طباطبایی (ره) بعد از اذعان به اشتراک معنایی این دو واژه، درباره فرق بین رأفت و رحمت می نویسد:

فرق میان رأفت و رحمت بعد از آنكه هر دو در اصل معنا مشتركند، این است كه رأفت مختص به اشخاص مبتلا و بیچاره است؛ ولی رحمت در اعم از آن (بیچاره و غیر بیچاره) استعمال می شود. (3)

مرحوم مصطفوی در کتاب «التحقیق» خود فرق بین رأفت و رحمت را اینگونه بیان می کند: رأفت، عطوفت، لطف و رحمت خالص و شدید است یعنی لطف و رحمتی است که وقوع درد و ناراحتی را برنمی تابد هر چند آن درد و ناراحتی به مصلحت فرد باشد؛ اما رحمت، صرف عطوفت و مهربانی کردن است مهربانی کردنی که گاهی با درد و ناراحتی فرد نیز همراه است مانند لطف و رحمت یک جراح به یک بیمار علاقه مند به بهبودی. (4)

بنابراین رأفت نوعی لطف و مهربانی است که در آن به هیچ وجه کام فرد تلخ نمی شود؛ هر چند که آن تلخ کامی به مصلحت او باشد و این یعنی عنایتی که صد در صد گواراست.

گذشته از آنکه «رئوف» یکی از اوصاف الهی است خداوند متعال، آخرین فرستاده خود را نیز به این وصف ستوده است:

«لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» (5)

یقیناً پیامبرى از جنس خودتان به سویتان آمد كه به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدى به [هدایتِ‏] شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است‏.

از دیگر بزرگان و پیشوایان الهی که به این صفت ستوده شده ؛ امام رضا علیه السلام است.

علامه مجلسی در بحارالانوار زیارتی را از امام جواد علیه السلام نقل می کند که در آن خطاب به امام رضا علیه السلام آمده است:

 السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوف‏ (6)

سلام بر امامی که بر مبتلایان و بیچارگان عنایت و لطف ویژه دارد و در این مهربانیش کوچکترین ناملایمتی دامن گیر آنها نمی شود.

رأفت، عطوفت، لطف و رحمت خالص و شدید است یعنی لطف و رحمتی است که وقوع درد و ناراحتی را برنمی تابد هر چند آن درد و ناراحتی به مصلحت فرد باشد؛ اما رحمت، صرف عطوفت و مهربانی کردن است مهربانی کردنی که گاهی با درد و ناراحتی فرد نیز همراه است مانند لطف و رحمت یک جراح به یک بیمار علاقه مند به بهبودی
همانگونه که در معنای رأفت گذشت؛ رئوف به کسی گفته می شود که بر دیگری لطف و رحمت می کند و این مهرورزی او؛ هیچ طعم تلخ و ناخوشایندی بر کام آن دیگری نمی گذارد. برای مثال به پزشک جراحی که با تیغ و جراحت مریضی را از مرگ نجات می دهد رحیم گفته می شود ولی به او رئوف نمی گویند.بر اساس آن زیارتی که نقل شد از ویژگی های امام رضا علیه السلام این است که مهر و عنایت او بی درد و ناراحتی، درمانگری می کند و شفا می دهد و با لطفی خاص از افتادگان و درماندگان، دستگیری می کند.

مرحوم حاج شیخ عباس قمی در کتاب «منازل الآخرة» حکایتهایی را نقل می کند که بی شک، هر کدام از آنها، جلوه های رأفت و رحمت ویژه امام رضا علیه السلام است.

او چنین می نویسد: از كتاب «حبل المتین» نقل است كه میر معین‏الدّین اشرف كه یكى از صلحاء خدّام روضه رضویّه (عَلى‏ ساكِنِها آلافُ السَّلامِ وَ التَّحِیَّةِ) بود نقل كرده كه:

در خواب دیدم كه در «دارُ الحُفّاظ» یا «كشیك خانه» مباركه هستم و بیرون آمدم از روضه متبرّكه به جهت تجدید وضو. پس چون رسیدم به صُفّه امیر على شیر، دیدم جماعت بسیارى را كه داخل در صحن مطهّر شدند و در جلو آنها شخص نورانى، خوش صورت عظیم الشأنى بود.


در دست جماعتى از آن اشخاص كه پشت سر او بودند كلنگها بود. پس همین كه به وسط صحن مقدّس رسیدند آن شخص بزرگوار كه در جلو آن جماعت بود به آنها فرمود: كه بشكافید این قبر را و بیرون بیاورید این خبیث را و اشاره كرد به قبر مخصوصى. پس چون شروع كردند به كندن قبرش؛ از شخصى پرسیدم كه این شخص بزرگوار كه امر مى‏فرماید كیست؟ گفت: حضرت امیرالمؤمنین‏ علیه السلام است. پس در این حال دیدم كه امام ثامن ضامن، حضرت امام رضا علیه السلام عرض كرد كه اى جدّاه، از شما مسئلت و خواهش مى‏كنم كه عفو بفرمائید از این شخص كه مدفون است در اینجا و ببخشید به من تقصیر او را. فرمود: كه مى‏دانى این فاسقِ فاجر، شُرب خَمْر مى‏كرد؟ عرض كرد: بلى؛ لكن وصیّت كرد در وقت مرگ خویش كه او را در جوار من دفن كنند. پس ما امیدواریم از شما كه عفو بفرمائید از او.

فرمود: «به تو بخشیدم تقصیرات او را».

پس تشریف برد آن حضرت و من از وحشت بیدار شدم و بیدار كردم بعض خدّام آستانه مباركه را و آمدیم به همان موضع كه در خواب دیدم. دیدم كه قبر تازه‏اى است و بیرون ریخته شده قدرى از خاك آن پس پرسیدم كه صاحب این قبر كیست؟ گفتند: مردى از اَتراك است كه دیروز در اینجا دفن شده است.(«دارالسلام» محدّث نورى، 1/267-268) (7)

مرحوم حاج شیخ عباس قمی پس از نقل این جریان چنین می نویسد:

در حكایت تشرّف حاج على بغدادى به خدمت امام عصر - اَرْواحُنا فِداهُ - و سؤالات او از آن حضرت؛ (8) نقل شده كه گفت: گفتم به آن حضرت: سیدنا! صحیح است كه مى‏گویند هركس زیارت كند حضرت حسین‏ علیه السلام را در شب جمعه پس براى او امان است؟

فرمود: آرى واللَّه و اشك از چشمان مباركش جارى شد و گریست.

گفتم: سیّدنا! مَسْأَلةٌ. فرمود: بپرس. گفتم: سنه 1269 هـ. ق حضرت امام رضا علیه السلام را زیارت كردیم و در ورود، یكى از عربهاى شروقیّه را كه از بادیه‏نشینان طرف شرقى نجف اشرف بود ملاقات كردیم و او را ضیافت نمودیم و از او پرسیدیم كه چگونه است ولایت رضا علیه السلام؟ گفت: بهشت است؛ امروز پانزده روز است كه من از مال مولاى خود حضرت رضا علیه السلام خورده‏ام چه حق دارد منكر و نكیر كه در قبر نزد من بیایند؛ گوشت و خون من از طعام حضرت روییده در مهمانخانه آن جناب. آیا این صحیح است؟ علّى بن موسى الرّضا مى‏آید او را از منكر و نكیر خلاص مى‏كند؟ فرمود: آرى واللَّه؛ جدّ من ضامن آن است.( «نجم الثاقب» محدّث نورى، ص 484-497، باب هفتم، حكایت 31) (9)

 

پی نوشت:

1. آیات 207 سوره بقره و 30 سوره آل عمران

2. آیه 143 سوره بقره

3. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص 325

4. التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج‏4، ص 6 : التحقیق: هو العطوفة و اللطف و الرحمة الخالصة الشدیدة بحیث لا تقبل وقوع ألم و لا توجب كراهة ما و لو كانت لمصلحة. و أمّا الرحمة: فهی مطلق العطوفة و یلاحظ فیها الصلاح و الخیر و لو كانت ملازمة الألم و الكراهة، كما فی معالجة المریض بما یكرمه.

5. آیه 128 سوره توبه

6. بحارالأنوار، ج‏99، ص 55

7. منازل الآخرة ص 43-44

8. این داستان را مرحوم حاج شیخ عباس در مفاتیح الجنان نقل کرده است.

9. همان ص44-45

امید پیشگر

 نظر دهید »

عنایات امام رضا(علیه السلام) به یک عالم بزرگ

24 مرداد 1395 توسط یازهرا

تولد مرحوم آیت الله گلپایگانی نیز مصادف با ایام تولد امام رضا(علیه السلام) هشتم ذی القعده و تولد امام رضا(علیه السلام) یازدهم ذی‌القعده می‌باشد.

آنچه در پی می‌خوانید اظهارات فرزند این مرجع تقلید می‌باشد .

عنایت امام رضا (علیه السلام) در تولد آیت الله گلپایگانی
تولد مرحوم والد با عنایت امام رضا(علیه السلام) بوده است. (پدر مرحوم والد) چهار دختر داشت و برای او فرزند پسری به دنیا نمی‌آمد. لذا، نذر می‌کند که از روستای گوگد گلپایگان پیاده به مشهد مشرف شوند و در مشهد از حضرت امام رضا(علیه السلام) درخواست می‌کنند که از خدا بخواهند خداوند به او اولاد پسر عنایت کنند. بعد از برگشتن از مشهد، خواهر مرحوم والد، در عالم رؤیا می‌بیند، امام رضا و امام جواد(علیهماالسلام) به منزل پدرشان تشریف آوردند.

امام رضا(علیه السلام) در آنجا ماندند و امام جواد(علیه السلام) رفتند. عمه جریان خواب را برای پدرشان نقل می‌کند و پدربزرگ این گونه تعبییر می‌کنند خداوند دو پسر به نام رضا و تقی به ما عنایت می‌کند. رضا خواهد ماند و تقی به رحمت خدا خواهد رفت. همین طور هم شد. محمد تقی پسر دوم خانواده، سر زایمان به  همراه مادرش به رحمت خدا می‌روند، در حالی که مرحوم والد، سه  سال بیشتر نداشتند.

تولد مرحوم آیت الله گلپایگانی نیز مصادف با ایام تولد امام رضا(علیه السلام) هشتم ذی القعده و تولد امام رضا(علیه السلام) یازدهم ذی‌القعده می‌باشد.

 

مرحوم والد گفتند: عجیب این که در آن شب زمستانی، اصلا در طول ده الی دوازده ساعت، احتیاج به تجدید وضو پیدا نکردم.

یک شب میهمان حرم
پدرم نقل می‌کردند؛ زمان پهلوی اول، به مشهد مشرف شدم در آن وقت، زن و مرد در حرم امام رضا(علیه السلام) با هم زیارت می‌کردند. من هم در آن ایام زمستانی، به حرم مشرف شدم. خدمت امام رضا(علیه السلام) عرض کردم، من هم دوست دارم که بیایم و ضریح را برای تبرک ببوسم, ولی به خاطر این که با نامحرم برخورد نکنم، معذور هستم و جلو نمی‌آیم والا این طور نیست که بی ادبی کرده باشم. اگر شما یک طوری صلاح بدانید، خودتان موقعیتی فراهم آورید تا بتوانم ضریح را ببوسم. آن شب زمستانی که من قبل از مغرب به حرم مشرف شده و مشغول دعا و زیارت بودم، در آن زمان درب حرم را می‌بستند در حین انجام اعمال و زیارت، کم کم خدام حرم، زائرین را خارج می‌کردند و درب حرم را بستند. ولی کسی به من نگفت از حرم خارج شو! من همانطور  که سجاده‌ام پهن بود، مشغول دعا و زیارت بودم. وقتی همه زوار رفتند و درها بسته شد، سجاده را کنار ضریح گذاشتم، مرحوم والد ادامه دادند: « آن شب هر چه از حضرت خواستم به من عنایت شد» وقت مناجات صبح که شد، مسئول حرم وارد شد.

وقتی مرا دید، با تعجب پرسید، شما کجا بودید؟ از کی اینجا هستید؟ مگر «شما رمز شب دارید»؟  گفتم:نه. «گفت با اجازه چه کسی اینجا ماندید»؟. اشاره به قبر مطهر کردم، گفتم با اجازه آقا. گفت از چه وقت حضور داشتی؟ گفتم از اول شب. گفت چرا بیرون نرفتید؟ گفتم کسی به من نگفت بیرون برو! چه جایی از این جا بهتر.

مسئول حرم خیلی تعجب کرد و گفت: من چهل سال  در این آستان مقدس خادم هستم، تا الآن چنین اتفاقی نیافتاده است. اگر مسئولان حرم بفهمند، هم مسئول شیفت قبلی و هم مرا توبیخ خواهند کرد. من از شما خواهش می‌کنم شما از در پشتی خارج شده، تجدید وضو کرده و دوباره از در اصلی وارد حرم شوید تا ما به زحمت نیافتیم. مرحوم والد گفتند: عجیب این که در آن شب زمستانی، اصلا در طول ده الی دوازده ساعت، احتیاج به تجدید وضو پیدا نکردم.

هر وقت من آیت‌الله گلپایگانی را در خواب ببینم، یقین دارم که به مشهد مشرف می‌شوم. گاهی اوقات نیز هیچ گونه مقدمه و تصمیمی وجود نداشت، شب می‌خوابیدم و صبح به خانواده‌ام می‌گفتم:وسایل رفتن به مشهد برای من فراهم شده است. سؤال می‌کردند: از کجا می‌گویید؟ می‌گفتم: دیشب آیت‌الله گلپایگانی را خواب دیده‌ام
تا آیت الله گلپایگانی نیایند درب حرم باز نمی‌شود!
هنگامی که آیت‌الله گلپایگانی به حرم امام رضا(علیه السلام) مشرف می‌شدند، مردم برای دیدن ایشان هجوم می‌آوردند. گاهی اوقات نماز افرادی که مشغول نماز خواندن بودند، به هم می‌خورد … .

این خبر به گوش آقا رسید و ایشان به این نتیجه رسیدند، چون آمدنشان به حرم باعث زحمت زائران خواهد شد، فعلاً به حرم نروند.

فردای آن روز، می‌خواستند حرم را شست‌وشو دهند. شخصی به نام آقای خوش‌زبان که رئیس خدام بود، بعد از نماز صبح تماس گرفت و گفت: ما درهای حرم را برای شست‌وشو بسته‌ایم، اگر آقا می‌خواهند حرم مشرف شوند، بفرمایند. مرحوم والد گفتند: دیروز به حرم مشرف شدم و فعلاً تصمیمی برای تشرف ندارم.

دوباره آقای خوش‌زبان تماس گرفت و گفت: تا آیت‌الله گلپایگانی به حرم تشریف نیاورند، درب حرم را باز نمی‌کنیم. نمی‌دانم به چه علت چنین حرفی می‌زد، آیا خوابی دیده بود و یا مسئله طور دیگری بوده است. به هر  حال مرحوم والد برای شست‌وشو به حرم مشرف شدند.

 

وسایل سفرم را آماده کنید
آقای سید محمد علی روحانی، معبر خواب که الآن نیز در مسجد امام حسن عسکری(علیه السلام) اقامه نماز دارد، می‌گوید: هر وقت من آیت‌الله گلپایگانی را در خواب ببینم، یقین دارم که به مشهد مشرف می‌شوم. گاهی اوقات نیز هیچ گونه مقدمه و تصمیمی وجود نداشت، شب می‌خوابیدم و صبح به خانواده‌ام می‌گفتم: وسایل رفتن به مشهد برای من فراهم شده است. سؤال می‌کردند: از کجا می‌گویید؟ می‌گفتم: دیشب آیت‌الله گلپایگانی را خواب دیده‌ام.

منبع : شیعه نیوز

 نظر دهید »

درگذشت مادرشهیدسپهبدشیرازی

04 مرداد 1395 توسط یازهرا

مادر امیر سپهبد شهید ” صیاد شیرازی ” ظهر امروز دار فانی را وداع گفت.

لازم به ذکر است که مادر امیر سپهبد شهید ” صیاد شیرازی “، طی چند روز اخیر، بر اثر بیماری قلبی در بیمارستان ارتش در شهر مشهد مقدس بستری شده بود.

 

 نظر دهید »

پژوهشی پیرامون تعدادهمسران وفرزندان امام حسن علیه السلام

31 خرداد 1395 توسط یازهرا

 

یکی از ابعاد و زوایای قابل تأمّل و کنکاش در زندگانی اشخاص، به ویژه شخصیت های بزرگ جهانی، بررسی تعداد همسران و فرزندان و کیفیّت برخورد با آنهاست.

به همین جهت در این نوشتار، برآنیم تا در خصوص خانواده امام حسن مجتبی علیه السلام بحثی را ارائه دهیم. این بحث از سوی مورّخان زیادی مورد پژوهش قرار گرفته است؛ ولی متأسفانه مطالب غیر واقعی و دور از حقیقت نیز در کتابهای تاریخی آمده؛ تا جایی که امروزه ـ که «عصر فضا و اتم» نام گرفته است ـ با نهایت بی دقتی و یا دشمنی، در کتاب دائرة المعارف اسلامی1 (نوشته مستشرقین) چه نسبت های ناروایی به ساحت مقدس امام حسن علیه السلام داده می شود!

بنابراین چه نیک و ضروری است که در این مقوله، بحث های دقیقی ارائه شود؛ تا حقایق روشن شده، نسبت های ناروا نیز از ساحت قدسی آن معصوم زدوده گردد.

در خصوص فرزندان آن حضرت چندان اختلافی نیست و چنانچه اختلافات جزیی در تعداد آنها وجود داشته باشد، اما این اختلافات دست مایه اتهامات و نسبت های ناشایست نشده است؛ بلکه در محدوده بحث های تاریخی، محدود مانده است. ولی در خصوص تعداد همسران آن حضرت، بسیاری از مورّخان راه افراط را پیش گرفته اند و در این وادی بسی جولان داده اند، لاجرم فرسنگ ها از حقایق و واقعیت ها فاصله گرفته اند.

از این رو برماست که به بررسی و تحقیق بپردازیم؛ تا در حدّ امکان، حقایق مجهول آشکار گردد. آنچه در زبان مردم و در نوشتار بسیاری از مورّخان؛ حتی برخی از مورّخان شیعه راه یافته است و شاید تا مرز پندار مسلّم نیز پیش رفته، این است که امام حسن علیه السلام دارای همسران متعدّد و کثیری بوده است. گرچه تعدادی از تاریخ نگاران در این مورد اتفاق نظر دارند؛ اما در مورد تفسیر و تحلیل آن، هرگز یک رأی وجود ندارد.

دشمنان اهل بیت علیهم السلام و همچنین کسانی که پی به حقیقت والای امامت نبرده اند و هرگز کام معرفتشان با چشمه زلال و شفاف ولایت آشنا نگشته است، این مطلب (ازدواج های آن حضرت) را دست آویز خود قرار داده، برای سرکوب شخصیت بی نظیر امام حسن علیه السلام ، به او معترض گشته اند. آنان، امام علیه السلام را به عنوان یک شخص عیاش قلمداد کرده اند و علت صلح او را نیز در همین راستا تحلیل و تفسیر نموده اند. معاندان می گویند: امام برای راحت ماندن از مشکلات حکومت و برای رسیدن به بزم، ترک رزم نمود و تن به صلح داد. اینان در تأیید کلامشان به هرچیزی تمسّک جسته و در این وادی چنان پیش رفته اند که موادّ صلح نامه را نیز در همین راستا تفسیر کرده اند.

در مقابل گروه فوق، دوستداران اهل بیت علیهم السلام هستند که ضمن قبول اصل مطلب (کثرت زوجات) در تحلیل و تفسیر آن نظر دیگری دارند که با نظریّه فوق در تضادّ کامل است؛ چه اینکه اینان، مطلب را نه تنها کسر شأن شخصیت امام علیه السلام ندانسته اند، بلکه آن را توجیه کرده و یکی از فضایل و مناقب آن حضرت به حساب آورده اند.

دلیل این گروه هم این است که امام علیه السلام شخصاً اقدام به این کار نمی کرده است بلکه خود زنان و والدین آنها اقدام به وصلت با امام کرده و به این کار افتخار می نمودند. در چنین فضایی بود که آن حضرت بنا به مصالحی، می پذیرفت.

حال که این دو نظریه متضاد در یک موضوع تاریخی وجود دارد، سزاوار است یک تحقیق و بررسی دقیقی انجام گیرد؛ تا اوّلاً: ماهیّت و صحّت و سقم آن روشن شود و ثانیاً: در صورت اثبات مطلب، علل آن بررسی گردد؛ تا روشن شود. حق با کدامین گروه است؟

نمای کلّی بحث
با توجّه به مطالبی که پیشتر مطرح شد، بحث در این رابطه در چند مقام خواهد بود:

1. تعداد فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام ؛

2. تعداد همسران امام حسن مجتبی علیه السلام ؛

3. ذکر روایات و گزارشات و نقد و بررسی آنها؛

4. نقل اقوال نظریه پردازان؛

5. نقد، بررسی، تحلیل و نتیجه گیریظر می رسد.

یکی از آنها، قول یعقوبی است که معتقد است امام دارای 15 فرزند بوده است که هشت نفر از آنها پسر و هفت نفر دختر بودند. یعقوبی در کتاب خود، اسامی پسران امام علیه السلام را نیز متذکر شده، ولی به اسامی دختران اشاره ای نکرده است.

مرحوم طبرسی نیز در اعلام الوری نقل کرده، امام حسن علیه السلام دارای 16 فرزند دختر و پسر بوده است. او در کتاب خود، اسامی آنها را نیز با ذکر نام مادرانشان یادآور شده که عبارتند از:

ـ زید بن حسن و دو خواهرش امّ الحسن و امّ الحسین، مادرشان امّ بشیر بنت ابی مسعود خزرجی.

ـ حسن بن حسن، مادرش خوله بنت منظور فزاریه.

ـ عمر بن حسن و دو برادرش عبداللّه و قاسم، مادرشان امّ ولد بوده و عبدالله و قاسم در کنار عمویشان امام حسین علیه السلام در کربلا به شهادت رسیدند.

ـ عبدالرحمن بن حسن، مادرش امّ ولد بود.

ـ حسین بن حسن و برادرش طلحه و خواهرش فاطمه، مادرشان امّ اسحاق بنت طلحة بن عبیدالله تیمی.

ـ ابوبکر بن حسن، که بنا به نقلی در کربلا شهید شد.

ـ امّ عبداللّه، امّ فاطمه، امّ سلمه و رقیه که از مادران مختلف بوده اند.2

مناسب است در اینجا عقیده شیخ مفید را نیز یادآور شویم که در ردیف نظریه های میانه است. ایشان در کتاب ارشاد تعداد فرزندان امام حسن علیه السلام را 15 نفر3 دانسته است. با توجه به اعتبار و دقّتِ علمی شیخ مفید و مطابقت نظریه او با اقوال بسیاری از مورّخان، می توان این نظریه را مورد پسندتر دانست. نام فرزندان امام در ارشاد همان است که در کتاب اعلام الوری نقل شده، به استثنای ابوبکر؛ زیرا شیخ مفید او را همان عبداللّه می داند که در کربلا شهید شده است. به هرحال، نظریه اخیر معقول تر به نظر می رسد.

کارنامه فرزندان امام حسن علیه السلام
نکته قابل توجه در خصوص فرزندان و نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام ـ که کارنامه آنها را زرّین و درخور توجّه و تحسین قرار داده است ـ اینکه عده ای از آنان توفیق حضور و شرکت در ماجرای خونین کربلا را پیدا کرده و اغلب هم شهید شده اند. برخی دیگر از فرزندان آن حضرت که چنین توفیقی پیدا نکردند، در میان مردم از چنان حُسن معاشرتی برخوردار بودند که تاریخ، همواره نام و یاد نیک آنها را یادآور شده است، که به یک نمونه از آنها اشاره می کنیم.

حسن مثنّی
یکی از فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام معروف به «حسن مثنّی» است که با عموی گرامی اش در کربلا حضور داشت. وی قهرمانانه جنگید؛ تا بر اثر زخمهای متعدّد به زمین افتاد. مردم گمان کردند که او کشته شده است؛ آنگاه خواستند سرش را از بدن جدا کنند، ولی معلوم شد که او هنوز زنده است. در این حال، «اسما» پسر خارجه فزاری، شفاعتش کرد. چون مادر او (حسن بن حسن) فزاری بود، از این رو اسما، وی را معالجه نمود؛ تا اینکه بهبود یافت. وی با فاطمه دختر امام حسین علیه السلام ازدواج کرد. بیشتر حسنی هایی که در دوران عباسیان، علیه ظلم و ستم قیام کردند، از نوادگان همین شخصیت عظیم و انسان با فضیلت بودند.4

2. تعداد همسران
نظرات در خصوص تعداد همسران امام به دو طریق، از کانال منابع تاریخی، به ما رسیده است:

الف) به صورت گزارش؛

ب) به صورت روایت.

حال باید هریک از موارد فوق را به طور جداگانه مورد بحث و بررسی قرار دهیم و در نهایت، ضمن نقد مطالب مطروحه، نتیجه مطلوب را به دست آوریم.

گزارشهای تاریخی
در کتاب های تاریخی، گزارشات مختلفی در این رابطه آمده است که به بعضی از آنها اشاره خواهیم کرد.

ابوالحسن مدائنی:

«کان الحسن کثیر التزویج… و قال اُحصِیَ زوجات الحسن فکنّ سبعین امرأة؛ حسن بن علی، بسیار ازدواج می کرد؛ وقتی همسرانش را شمردند، به هفتاد تن رسید».5

بلخی:

«وکان ارخی ستره علی مأتین حُرّة؛ حسن بن علی با دویست زن آزاده ازدواج نمود».6

ابوطالب مکّی:

«انه تزوّج مأتین و خمسین امرأةً و قیل ثلثمائة و کان علیٌّ یضجرُ من ذلک؛ حسن بن علی 250 زن به همسری خود درآورد و بلکه گفته شده با سیصد زن ازدواج نمود و پدرش علی بن ابی طالب از این امر، رنج می برد».7

حسین عمادزاده:

«امام حسن علیه السلام با چهارصد زن ازدواج کرده است».8

شیخ راضی آل یاسین:

«تعداد همسران امام مجتبی علیه السلام ، با توجه به فرزندان او، از هشت نفر تا ده نفر تجاوز نمی کند».9

بررسی و تحلیل
اندک تأملی در تاریخ، نشان می دهد که هیچ گونه گزارش معتبری در این خصوص از علی و خود امام حسن و دیگر امامان معصوم علیهم السلام نرسیده است. روایات و گزارش هایی را که به علی علیه السلام منتسب کرده اند، فقط صرف انتساب است، آن هم بعد از قرن یکم هجری؛ که خود این فاصله زمانی، اعتبار این اخبار را مخدوش می کند.

و مهم تر اینکه اگر چنین چیزی در مورد امام حسن علیه السلام حقیقت داشت، دستگاه تبلیغاتی بنی امیه، به سرکردگی معاویة بن ابی سفیان، به سادگی از کنار آن نمی گذشتند، و بدون تردید در راستای مخدوش نمودن چهره امام، از آن بهره می جستند. چنان که این کار سابقه هم دارد؛ به طوری که پدر بزرگوارش علی علیه السلام را در نظر مردم شام بی نماز جلوه داده بودند.

با توجه به این نکته، هیچ گونه گزارشی در این خصوص از آن زمان دریافت نشده است. بنابراین، نکته فوق به تنهایی دلیل محکمی است بر کذب بودن مطلب ادّعایی.

شایعه ساز چه کسی است؟
اکنون جای طرح این سؤال است که: چه کسی و با چه انگیزه ای منشأ رواج این گونه گزارشات شده است؟

تحقیق در تاریخ نشان می دهد، وقتی که در سال 136 هجری، منصور دوانقی به رغم بیعت با حسنی ها، خود به حکومت رسید و بنی الحسن، به ویژه برجستگان و مجاهدان آنها را در مقابل خود مزاحم دید ـ خصوصاً که در آن ایام نهضت های مهمّی هم از طرف علویان و سادات حسنی، صورت می گرفت که گاهی تا حدّ سقوط و نابودی منصور هم پیش می رفت ـ در این رویداد مهم است که منصور جهت خاموش کردن قیام های مردمی، شروع به «ترور شخصیت» می کند. و در همین راستا اولین تیر افتراء و بُهتان خود را به شجره طیّبه امام حسن علیه السلام نشانه می رود. منصور در همین جهت برای توجیه خلافت غاصبانه خود، در خطابه ای برای مردم خراسان به صراحت می گوید:

«فرزندان ابوطالب در امر خلافت بهره ای ندارند. پدرشان علی برای خلافت به پاخاست ولی سرانجام با شکست مواجه شد و نهایت امر، خود نیز قربانی گشت. پس از آن، فرزندش حسن به پاخاست. به خدا قسم! پول هایی را که به وی عرضه شده بود، پذیرفت و معاویه او را فریب داد و از حکومت محرومش کرد تا اینکه او از شهر کوفه به شهر خود (مدینه) بازگشت و روی به زنان نمود؛ امروز با یکی ازدواج می کرد و فردای آن روز، یکی را طلاق می داد؛ با این شیوه به سر برد تا در بستر خویش بمرد».10

حرکت شوم و شیطانی منصور (دومین خلیفه عباسی) که عمدتاً با انگیزه سیاسی آغاز شده بود، در قالب تبلیغات مسموم علیه امام علیه السلام ، زمینه ای فراهم نمود تا حامیان منصور، به ویژه قلم به دستان مزدور و حتی گاهی دوستان نا آگاه و نا آشنا به مصالح امت اسلامی نیز به طور ناخواسته با آنان همراهی نمایند. این مسأله تا بدانجا کشید که سرانجام از کاه، کوه ساختند و از موی، مناره، و تعداد همسران امام را در حدّ ارقام نجومی به 400 نفر هم رساندند!

این دروغ پردازان همین مطلب را حربه ای علیه اهل بیت علیهم السلام و تشیّع قرار دادند؛ تا در سایه آن به حکومت غاصبانه خود استحکام بخشند. با این وصف، جای تعجّب است که هیچ نام و نشانی از چهار صد همسر ادّعایی وجود ندارد؛ الاّ تعداد اندکی، که آن هم در آن زمان کاملاً معمول و معقول بوده است.

بنابراین، پر واضح است که اغلب این گونه گزارش ها با اهداف شوم سیاسی و غرض آلود از طرف رقبای نالایق و غاصب مطرح شده و متأسّفانه در کتابهای تاریخی نیز جای گرفته است. و این مطلب جای چندان تعجّبی هم نیست که چگونه این دروغ های شاخ دار در کتاب ها نیز آمده است؟ چرا که حکومت در دست آنها بود و از این روی، مورّخان و کاتبانِ بی تعهّد نیز با امکانات و خطّ و نشان آنان کار می کردند و مطالب غیر واقعی را در منابع تاریخی وارد می نمودند؛ همچنان که در خصوص «جعل حدیث» نیز چنین خیانتی انجام گرفت.

اشکالات دیگر
ضمن اینکه با نقل جریان خطابه منصور و دروغ پردازی آن، پی به عدم صحّت گزارشات و بی اساس بودن آن بردیم، اشکالات عدیده دیگری هم مطرح است که به اختصار به بعضی از آنها اشاره خواهیم کرد.

تضادّ فاحش، علامت دروغ فاحش
با توجه به اختلاف شدید در گزارشات و نظرات رسیده در خصوص همسران امام حسن علیه السلام ، که از هشت نفر تا چهارصد نفر نوشته شده است، مشخص می گردد دست های پنهانی در جریان بوده اند؛ تا برای خدشه دار نمودن چهره تابناک و ملکوتی امام علیه السلام شایعات بی اساس، طرح و رواج یابد؛ تا فضائل این شخصیت والای امامت را تحت الشعاع قرار دهند.

معلول، بیانگر علت است
یکی دیگر از راه های اثبات گزافه گویی ها و دروغ پردازی ها در این خصوص، این است که اگر کسی این تعداد همسر داشته باشد، می باید چندین برابر آن، فرزند داشته باشد. به ویژه در آن مقطع زمانی که توجه و اهمیّت زیادی به کثرت فرزندان داده می شد، و بر فراوانی آن (خصوصاً پسر) فخر می کردند؛ احادیث نبوی هم به امر ازدواج و زیادی فرزندان، تشویق می نمود همچون: «تناکحوا تکثّروا انّی اُباهی بکم الاُمم یوم القیامة ولو بالسّقط؛11 ازدواج کنید تا فرزندانتان زیاد گردد. من (پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ) افتخار می کنم روز قیامت بر زیادی امتم، گرچه از کسانی باشند که در رحم مادرانشان مرده باشند».

با همه اینها، حدّاکثر فرزندی که برای امام حسن علیه السلام نوشته اند 31 نفر12 است و این، در حالی است که تعداد 7 نفر13 نیز در کتاب های تاریخی آمده است.

جواب سؤال مقدّر
چنانچه کسی تصوّر کند که: «امام حسن علیه السلام زنانِ نازا می گرفته است یا خود آنها از حاملگی جلوگیری می کرده اند و یا فرزندان زیادی متولد شده و بعداً از دنیا رفته اند.» جواب، روشن است که اولاً: چنین تصوّری عقلاً مورد قبول نیست و بسیار بعید می نماید. ثانیاً: هیچ گونه خبر و گزارشی در این مقوله در کتاب های تاریخی نیامده است. بنابراین، کذب بودن ادّعاهای این چنینی، روشن و روشن تر می شود. جای تعجب نیست که چرا دروغ پردازانِ خنّاس از این نکته غافل مانده اند؛ زیرا نسیان و فراموشی، از علائم و شاخصه های بارز دروغگویان است. دروغگو، کم حافظه است؛ امام صادق علیه السلام می فرماید: «انّ ممّا اعان اللّه به علی الکذّابین النسیان؛ از چیزهایی که خداوند به وسیله آن علیه دروغگویان و به نفع حق کمک کرده است، فراموشی است».14

زنان ناشناخته
دلیل دیگر بر ردّ ادّعای مذکور، این است که این همه همسر برای امام حسن علیه السلام مطرح کرده اند؛ آیا نباید حدّاقل نصف یا31 از آنان از جهت پدر، مادر، قبیله و… مشخص می شدند؟ در حالی که خیلی از این زنان ادّعایی، حتی نامشان نیز مجهول است.

فقط سه داماد!
با آن همه زنان ادّعایی که برای امام علیه السلام نوشته اند، به جا بود که حدّاقل 50 دختر داشته باشد و بالتبع همین تعداد، داماد هم برایش ثبت می کردند. ولکن در این خصوص فقط سه داماد برای آن حضرت معرفی شده است که عبارتند از:

1. امام زین العابدین علیه السلام ، شوهر فاطمه (امّ عبدالله)؛

2. عبدالله بن زبیر، شوهر امّ الحسن؛

3. عمرو بن منذر، شوهر امّ سلمه.15

حال در اینجا این سؤال پیش می آید که: آیا معقول است از چهار صد زن، فقط سه دختر و یا حدّاکثر هفت دختر، متولد شده باشد و تنها سه تن از آنان ازدواج کرده و از بقیه نام و نشانی نباشد؟!

پر واضح است که اگر مطالب ادّعا شده درست می بود، باید تاریخ، فرزندان و دامادهای زیادی برای امام ثبت می نمود؛ ولی همان گونه که اشاره شد، فقط سه داماد برای امام ذکر شده است.

مقایسه زمان امام حسن علیه السلام با عصر حاضر
با اندکی دقّت و مقایسه عصر امام علیه السلام با عصر کنونی، صحّت و اعتبار اشکالات مطروحه، مورد تأیید قرار می گیرد؛ زیرا در شرایط نوین اقتصادی و به رغم تبلیغات گسترده جهانی و منطقه ای که برای کاهش و کنترل جمعیت می شود و بسیار هم مؤثّر افتاده است، تا جایی که طبق یک نظر سنجی که از مردم آلمان به عمل آمده بود «65 % از مصاحبه شوندگان اظهار داشته بودند، ترجیح می دهند سگ داشته باشند تا فرزند!»16

امّا با همه این احوال، چندی پیش در روزنامه ها نوشته شد: «مردی با دوازده زن دارای چهل فرزند است.» البته این خبر از باب یک نمونه است و گرنه، نمونه های فراوان دیگر نیز دیده و یا شنیده شده است، مثل مردی که با داشتن دو زن، صاحب نوزده فرزند و مرد دیگری با چهار زن، صاحب چهل فرزند بود.

خلاصه اینکه امروزه میانگین فرزند برای هر زن، 3 نفر است. بنابراین با همین آمار امروزی و با همه محدودیت ها، شخصی که دارای چهار صد زن بوده باشد، حدّاقل باید 1200 فرزند داشته باشد. در صورتی که برای امام علیه السلام در آن زمان خاص ـ که اهمیّت زیادی به کثرت اولاد می دادند و حتی بدان فخر و مباهات می کردند ـ حدّاکثر 31 فرزند و تنها سه داماد ثبت شده است. بنابراین، مقایسه فوق نیز دروغ بودن کثرت زوجات امام علیه السلام را ثابت و تأیید می کند.

اشکال دیگر
اشکال مهم تر دیگری به مسأله جنجالی تعدّد زوجات، مطرح است که: گرفتاری های اجتماعی ـ سیاسی امام، هرگز فرصت و اجازه چنین سرگرمی های مبتذل و خوشگذرانی های مسأله ساز و لغو را به امام نمی داد. چه اینکه حلّ و فصل امور مردم در خیلی از مواقع، به عهده ایشان بوده است. در این باره مدائنی نقل می کند:

«امام مجتبی علیه السلام هر روز بعد از نماز صبح، تا طلوع آفتاب در محراب عبادت می نشست؛ لکن پس از طلوع آفتاب تا ظهر، جوابگوی گرفتاری های مردم بود.»17

و بالاَخره، نکته مهم دیگر اینکه باتوجه به علاقه زیادی که امام به عبادت، تهجّد، شب زنده داری و روزه داشته است به طوری که حتی روز شهادتش نیز روزه داشت.18 و عبادت هایش زبانزد عامّ و خاص بوده و تعداد سفرهای حجّش از مدینه تا مکه ـ با فاصله 450 کیومتر ـ آن هم با پای پیاده، به بیست و پنج بار می رسید.19 و نیز اموال خویش را سه مرتبه در راه خدا تقسیم کرد؛20 آیا چنین شخصی با گرفتاری ها و علائق فوق، می تواند چهارصد زن داشته باشد؟

آیا داستان کثیرالعیال بودن امام، به داستان کوسه و ریش پهن نمی ماند؟.

آیا انسان منصف و حقیقت جو، اطمینان به وجود توطئه عظیم از سوی دشمنان اسلام و اهل بیت علیهم السلام پیدا نمی کند؟ و آیا آمار ادّعایی را کذب محض نمی بیند؟

روایات شیعه
علاوه بر گزارش هایی که نقل و نقّادی شد، روایاتی هم در خصوص موضوع بحث نقل شده است که ضمن اشاره به بعضی از آنها، در حدّ امکان به نقد آنها خواهیم پرداخت.

عبداللّه بن سنان از امام صادق علیه السلام نقل می کند:

«انّ علیّا قال و هو علی المنبر: لاتزوّجوا الحسن فانّه رجلٌ مِطلاق. فقام رجلٌ من هَمْدان فقال: بلی واللّه لنزوّجنّهُ و هو ابن رسول صلی الله علیه و آله وسلم و ابن امیرالمؤمنین فإنْ شاء امسک و إنْ شاء طلّق21؛ علی بن ابیطالب در حالی که بر روی منبر بود، فرمود: دخترانتان را به ازدواج فرزندم حسن درنیاورید؛ زیرا او، مردی است که زیاد طلاق می دهد. در آن هنگام مردی از اهل هَمْدان برخاست و گفت: سوگند به خدا! ما دخترانمان را به ازدواج او درخواهیم آورد؛ زیرا او فرزند پیامبرخدا صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام است. پس چنانچه او را خواست، نگه می دارد و اگر نخواست، طلاق می دهد.»

مرحوم کلینی از یحیی بن ابی یعلا نقل می کند از قول امام صادق علیه السلام :

«همانا حسن بن علی پنجاه زن را طلاق داد و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای مردم کوفه! به حسن زن ندهید؛ زیرا وی، مردی است که زنان را طلاق می دهد…» .22

در محاسن برقی از امام صادق علیه السلام روایت شده است: «مردی خدمت امیرالمؤمنین رسید، عرض کرد: آمده ام با شما مشورتی بکنم؛ زیرا حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر جهت خواستگاری دخترم آمده اند. حضرت فرمود: کسی که مورد مشورت قرار می گیرد، باید امین باشد؛ راجع به فرزندم حسن، همانا او زنان را طلاق می دهد و اما حسین برای دخترت بهتر است، پس دخترت را به ازدواج حسین درآور.»23

بررسی روایات
گرچه روایات فوق از روی حُسن نیت و البته مقداری هم از روی ساده اندیشی و کم دقّتی، در بعضی از کتابهای شیعه به مناسبت های خاصّ آمده است؛ اما بررسی سند و محتوای احادیث، وجود ضعف و خدشه در آنها را ثابت می کند.

اما ضعف سند حدیث
در سلسله سند حدیث اوّل، که از عبداللّه بن سنان نقل شده بود، دو نفر از راویان به نام های حمید بن زیاد و حسن بن محمد بن سماعه، قرار دارند که هردو از «واقفیه» هستند و قولشان در صورتی مورد قبول است که معارضِ قطعی نداشته باشد و حال آنکه در اینجا معارض وجود دارد؛ زیرا مبغوضیت طلاق از دیدگاه اسلام و احادیث نورانی برکسی پوشیده نیست. و حدیث نبوی «اَبْغَضُ الحلالِ الی اللّه، الطلاق؛24 مبغوض ترین کار حلال در نزد خدا، طلاق است». مؤیّد مطلب است.

و حدیث دوم، که از یحیی بن ابی یعلا نقل شده است، این نام در کتاب های رجال برای دو شخص آمده است که یکی معروف به «کوفی» است و البته توثیق هم شده و اما دیگری معروف به «رازی» است که مورد بحث بوده و توثیق نشده و چگونگی وضعیت وی مجهول است.25

و امّا روایت سوم که از محمد بن علی برقی کوفی نقل شده، باز هم به رغم توثیقش، خالی از اشکال نیست؛ چون او در نقل روایات به افراد ضعیف اطمینان می کرده. مرحوم نجاشی گفته است: «محمد بن علی برقی، مردی صد درصد قابل اطمینان است ولکن در نقل احادیث، بر افراد ضعیف اعتماد کرده است و همچنین دارای روایات مرسله فراوانی است.» از این رو اعتماد بر روایات ایشان، که معارض هم دارد، مشکل است.26

نقد و بررسی محتوای احادیث
اشکالات مهمّ دیگری هم از حیث محتوا بر آن وارد است؛ چرا که در روایات فوق، واژه «مِطلاق» آمده که به امام حسن علیه السلام نسبت داده شده بود. در حالی که طلاق های مکرّر، مستلزم ازدواج های متعدّد است؛ که در بحث قبل، این اتهامات رد شد. ضمناً در اینجا سؤالی پیش می آید که: چرا امام علیه السلام بدون مطالعه و شناخت، ازدواج می کرده تا بعد از مدت کوتاهی مجبور به طلاق شود؟ وانگهی زنان مُطلّقه، از چه خانواده هایی بوده اند و سبب جدایی چه بوده است؟ چه کسانی بر طلاق شهادت داده اند و زنهای مطلّقه، پس از طلاق، به همسری چه کسانی در آمده اند؟

همه این سؤالات، بی جواب مانده است. در صورتی که افراد دیگری که اصلاً قابل قیاس با امام نبوده اند؛ احوالاتشان مورد به مورد آمده است.

مجموع مطالب فوق اشکالاتی است که بر احادیث نقل شده وارد شده است. اما اشکال ویژه ای هم بر حدیث سوم، یعنی حدیث برقی، مطرح است که در ذیل به صورت پرسش مطرح خواهد شد:

مشورت کننده چه کسی بود؟
ـ آیا او به صلاحدید حضرت امیر علیه السلام عمل کرد تا بتوان آن را شناخت؟

ـ برتری حسین علیه السلام بر حسن علیه السلام روشن شده است؛ اما برتری او بر عبداللّه بن جعفر چه بوده است؟

ـ چه شد که یک دفعه، سه نفر (دو برادر و یک عموزاده) باهم به خواستگاری دختری رفتند؛ آن دختر که بود و چه امتیازی داشت؟

ـ آیا این مشورت قبل از سفارش علی علیه السلام نسبت به زن ندادن به حسن علیه السلام بوده است یا بعد از آن؟

روایات اهل سنّت
الف) ابن شهرآشوب، به نقل از کتاب «قوت القلوب» ابوطالب مکّی می گوید: «همانا او (حسن بن علی) با 250 زن ازدواج نمود و گفته شده 300 زن! علی از این ماجرا رنج می برد و زجر می کشید تا اینکه روزی در خطبه اش فرمود: حسن را زن ندهید که او زیاد طلاق می دهد…»27

ب) بلاذری می نویسد: «حسن بن علی با 90 زن ازدواج کرد، سپس علی علیه السلام فرمود: آن قدر حسن ازدواج کرد و طلاق داد که می ترسم عمل او سبب دشمنی دیگر اقوام و قبایل علیه ما گردد.»28

نقد و بررسی احایث فوق، به ویژه راویان آن، نشان می دهد مصدر و مرجع بیشتر این گونه احادیث، یکی از سه راوی ذیل است:

1. ابوطالب مکّی، محمد بن علی بن عطیّه، (م 380 ه .ق.)؛

2. محمد بن عمر واقدی، (مشهور به واقدی) مورّخ معروف، (م 207 ه .ق.)؛

3. ابوالحسن مدائنی، علی بن محمد بن عبداللّه بصری، (م 225 ه .ق.).

راویان فوق که اغلب سر منشأ روایات مورد بحث بودند، نه تنها از دیدگاه عالمان رجالی شیعه مورد وثوق و اطمینان نیستند؛ بلکه از دیدگاه عالمان اهل سنّت هم مورد خدشه قرار گرفته اند.

ابوطالب مکّی: بسیاری، اخبار او را سست شمرده و گفته اند: او در آخر عمرش گرفتار جنون شده است.29

عالمان رجال گفته اند: او (ابوطالب مکی) احادیثی را نقل کرده که اصل و اساسی ندارد.30

خطیب بغدادی گفته است: در کتاب «قوت القلوب» مطالب نازیبا و زشتی وجود دارد که خود، گواه بر دروغ بودن آنهاست.31 و چنانچه کسی چیزی را از او نقل کند، باید گفت از چگونگی حالش بی خبر بوده است.

حال، با توجه به مطالب فوق، آیا می توان به گفته های اغراق آمیز او (مکی) اعتماد کرد؟

واقدی: روایات واقدی نیز خالی از خدشه و اشکال نیست؛ چرا که اوّلاً او را محکوم به سرقت علمی کرده اند و شافعی گفته است: نوشته های واقدی کذب محض است.

معاویة بن صالح نیز احادیث او را ضعیف شمرده، و عبداللّه بن علی مدنی از قول پدرش گفته است: نزد واقدی 000/20 حدیث بود که هرگز شنیده نشده بود.32

ابوالحسن مدائنی: گفته شده است که مدائنی از ثناگویان اموی بود. او اخبار خود را از عوانة بن حکم (م 158 ه .ق.) گرفته است، که وی عثمانی بوده و برای حکّام بنی امیه حدیث می ساخته است.

و دیگر اینکه مدائنی تحت تأثیر افکار سمرة بن حبیب که مولای او بود، قرار گرفته و صد در صد از دشمنان اهل بیت علیهم السلام بوده است.33 وی در ثنای معاویه نیز اشعاری سروده است.

مؤلّفِ صحیح مسلم نیز از نقل مطالب و روایات توسط مدائنی خودداری می کرد. و ابن عدی در کتاب خود ( الکامل) گفته است: احادیث مدائنی از قوّت و اعتبار برخوردار نیست و کمتر روایتی را نقل می کند که مسند باشد.34

نام همسران امام حسن علیه السلام
حال مناسب است از باب نتیجه گیری کلّی اعتراف نماییم که مورّخان آن عصر ـ اعمّ از شیعه و سنّی ـ با همه تفحّصاتی که داشته اند، حدّاکثر نام و نشانی که از همسران امام حسن علیه السلام ارائه داده اند، 18 نفر می باشد که در ذیل به آنها اشاره می کنیم:

1. حفصه؛ دختر عبدالرحمن بن ابی بکر؛

2. زنی از خاندان بنی ثقیف؛

3. هند؛ دختر سهل بن عمر؛

4. زنی از خاندان علقمة بن زرارة؛

5. زنی از قبیله عمروبن ابراهیم منقری؛

6. زنی از قبیله بنی شیبان؛ که به جهت هم فکری با خوارج، طلاق داده شد.35

7. زنی از قبیله کلب (بنی کلاب)؛

8. خوله؛ دختر منظور بن زیاد فزاری؛

9. امّ اسحاق؛ دختر طلحة بن عبیداللّه تیمی؛

10. امّ بشیر؛ دختر ابومسعود عقبة بن عمر انصاری خزرجی؛

11. جُعده؛ دختر اشعث بن قیس کِندی، همان که به امام علیه السلام زهر خورانید و او را شهید کرد؛

12. امّ کلثوم؛ دختر فضل بن عباس بن عبدالمطلب؛

13. نفیله (امّ ولد) و یا رمله؛ که مادر قاسم بن حسن علیه السلام است؛

14. زینب؛ دختر سُبَیْع بن عبداللّه (برادر جریر بن عبدالله)؛

15. عایشه خثعمیه؛36

16. صافیه (امّ ولد)؛37

17. شهربانو؛38

18. امّ رباب؛ دختر امرءالقیس بن عدی تیم.

آری با کمال تعجّب باید قبول کرد که همین تعداد هیجده نفر به عنوان همسران امام حسن علیه السلام در تاریخ ذکر شده است و نه بیشتر! و اما اینکه 382 نفر دیگر به چه انگیزه و منظوری بدان افزوده شده است؟ قضاوت با شما!

پی نوشت ها:
1. دائرة المعارف اسلامی، ج 7، ص 400، واژه «حسن» مقاله رامنس.
2. حقایق پنهان، ص 358، به نقل از ناسخ التواریخ.
3. البداء و التاریخ، بلخی، ج 5، ص 74.
4. اعلام الوری، طبرسی، ج 1، ص 416.
5. ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 20.
6. زندگانی دوازده امام، هاشم معروف الحسنی، ج 1، ص 607.
7. بحارالانوار، مجلسی، ج 44، ص 173، ح 9.
8. البداء والتاریخ، ج 5، ص 74.
9. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 34.
10. زندگانی چهارده معصوم، عمادزاده، ج 1، ص 552.
11. صلح الحسن، شیخ راضی آل یاسین، ص 25.
12. مروج الذهب، مسعودی، ج 3، ص 311، ترجمه ج 2، ص 304.
13. بحارالانوار، ج 100، ص 220.
14. حقایق پنهان، ص 358، به نقل از ناسخ التواریخ.
15. البداء و التاریخ، ج 5، ص 74.
16. اصول کافی، کلینی، ج 4، ص 38.
17. حیاة الامام الحسن، ج 2، ص 450، به نقل از حقایق پنهان، ص 340.
18. به گزارش تلویزیون جمهوری اسلامی.
19. انساب الاشراف، بلاذری، ج 3، ص 21.
20. جلاءالعیون، مجلسی، ص 271.
21. بحارالانوار، ج 43، ص 239.
22. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ص 222.
23. فروع کافی، ج 6، ص 56، ح 4.
24. همان.
25. محاسن برقی، ج 2، ص 436.
26. سنن ابی داوود، ج 2، ص 632.
27. معجم رجال الحدیث، خویی، ج 21، ص 25.
28. همان.
29. بحارالانوار، ج 44، ص 169، ح 4.
30. انساب الاشراف، ج 3، ص 25، ح 36.
31. الکنی والالقاب، ج 1، ص 106؛ حقایق پنهان، ص 352.
32. میزان الاعتدال، ذهبی، ج 3، ص 655.
33. الاعلام، ج 6، ص 274؛ معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 73؛ حقایق پنهان، ص 352.
34. حقایق پنهان، ص 353.
35. لسان المیزان، ابن حجر، ج 4، ص 386؛ زندگی دوازده امام، ج 1، ص 602.
36. میزان الاعتدال، ج 3، ص 153؛ زندگی دوازده امام، ج 1، ص 604.
37. حیاة الامام حسن، ج 2، ص 260 و ترجمه حجازی، ص 669.
38. همان.
39. ناسخ التواریخ، ج 2، ص 296؛ حقایق پنهان، ص 340.
40. اثبات الوصیة، مسعودی، ص 167؛ حقایق پنهان، ص 340.

 نظر دهید »

میلادباسعادت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارکباد

31 خرداد 1395 توسط یازهرا

مقدمه
«کریم»، در زبان و فرهنگ اسلامی، نژاد و اصیل1، خوش خوی و خوش روی2، پاکدامن و عفیف،3 جوانمرد و با مروّت، بخشاینده، بلند همّت و بزرگوار، خیرخواه و مهربان، نیکوکار، نیک نفس و نیکونهاد و در یک کلمه، جامع همه ارزشها4 است. و این همه در امام حسن مجتبی علیه السلام گرد آمده بود و به حقیقت، دوست و دشمن به او کریم می گفتند.5 و در میان شیعیان و پیروان اهل بیت به «کریم اهل بیت علیهم السلام » شهره است.

او، نژاده بود و کریم الطرفین و دارای پدر و مادر و اجداد و عموهایی شرافتمند، بزرگوار و جوانمرد از خاندان هاشم. بیهقی نقل کرده است:

«معاویه روزی نزد جماعتی از اشراف قریش و مردمانی دیگر، گفت:

«اخبرونی بأکرم النّاس اباً و امّاً و عمّاً و عمّةً و خالاً و خالةً و جدّاً و جدّةً؛6 به من خبر دهید کدامین انسان از نظر پدر، مادر، عمو، عمه، دایی، خاله، پدر بزرگ و مادر بزرگ نژاده تر و بزرگزاده تر است.»

مالک بن عجلان به سوی حسن بن علی علیهماالسلام اشاره کرد و گفت: او اکرم و اصیل ترین مردم است؛ چه، پدرش علی بن ابیطالب، مادرش فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، عمویش جعفر طیّار، عمّه اش امّ هانی دختر ابوطالب، دایی اش قاسم فرزند پیامبر، خاله اش زینب دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، جدّش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و جدّه اش خدیجه دختر خویلد است.

مردم ساکت شدند و (امام) حسن برخاست و رفت. عمروعاص رو به مالک کرد و گفت: آیا دوستی بنی هاشم تو را به سخن باطل واداشت؟

مالک بن عجلان گفت: چیزی جز حقیقت نگفتم و هرکس خرسندی مردم را با ناخرسندی خدا پی جوید، به آرزویش در دنیا نرسد و فرجامش به شقاوت انجامد. و بنی هاشم تازه ترین شاخه اند…، آیا چنین نیست ای معاویه!

گفت: به خدا سوگند! چنین است.7

امام حسن علیه السلام کریم الوجه بود و زیبا روی. از جهت منظر، پیکر اخلاق و بزرگواری به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شبیه تر از او نبود. شیخ مفید در ارشاد می نویسد:

«کان الحسن اشبه النّاس برسول اللّه خلقاً و هیئاة و هدیاً و سؤدداً».8

و نوشته اند: امام حسن علیه السلام دارای رخساره سفید آمیخته به اندکی سرخی، چشمانی سفید، گونه ای هموار؛ محاسنی انبوه، گیسوانی مجعّد و پر، گردنی سیمگون، اندامی متناسب، شانه ای عریض، استخوانی درشت، میانی باریک، قدی میانه نه چندان بلند و نه کوتاه، سمیایی نمکین و چهره ای در شمار زیباترین چهره ها بود. چنان که شاعر سروده:

«هیچ زیبایی و حُسنی به خاطر هوشمندان نگذشته مگر آنکه او را از آن زیبایی بهره ای خاص برد.

پیشانی او در زیر طره ی گیسویش بدان می مانست که ماه تهامی تاجی از شام تاریک بر سر نهاده است.»9

پاکدامن
امام مجتبی علیه السلام زکیّ، پاکدامن، عفیف و پارسا بود. از خشیت خدا، دلش به لرزه می آمد و در درگاه خدا چون ابر بهاران می گریست. گَرد گناه، شرک و پلیدی ساحت قدسش را نیالود. حضرتش از اهل بیت نبوت و به نصّ آیه تطهیر10، معصوم، پاک و پاکیزه بود و گناه و خطا از آن خاندان به دور. وی بسان یوسف صدّیق، فرشته خوی بود و فرشته رو، «انّ هذا الاّملک کریم»11

و طبیعی بود که زنان، به تعبیر عبداللّه بن زبیر، از او نشکیبند12 و به جهت پیوند نزدیک او با پیامبر و ملاحت و جمال بی مانندش مهرش را در دل بپرورانند.

ولی یوسف خاندان محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، چون ماه کنعان، اندیشه گناه و هوس، ذره ای خاطرش را مشغول نکرد و غباری بر دامن کریمانه اش ننشست. روایت شده:

«امام علیه السلام در حال نماز بود که زنی زیبا روی بر او وارد شد. حضرت نمازش را کوتاه کرد و گفت: آیا نیازی داری؟ گفت: آری. فرمود: آن چیست؟ زن گفت: برخیز؛ من به دیدار تو آمده ام و بی شوهرم.

امام گفت: از من دور شو و خود و مرا به آتش مسوزان، و او پای می فشرد و امام او را با گریه از خود می راند و می گفت: وای بر تو از من دور شو! و گریه امام بالا گرفت. زن چون چنین دید، به گریه درآمد. امام حسین علیه السلام وارد شد و چون آن صحنه را دید، گریستن گرفت و هرکس که می آمد، او نیز به گریه درمی آمد. زن از خانه برون رفت و مردم نیز خانه را ترک گفتند. امام حسین علیه السلام مدتی به خاطر احترام برادر در این باره چیزی نپرسید.

روزی امام حسن علیه السلام گریان از خواب برخاست و حسین علیه السلام گفت: چرا گریانی؟ فرمود: دوش خوابی دیدم و تا من زنده ام، به کسی باز نگو.

حسین علیه السلام گفت: باشد. فرمود: یوسف را دیدم و به او می نگریستم. چون زیبائیش را دیدم، گریستم. مرا در میان مردم نگریست و گفت: برادر! پدر و مادرم فدایت، چرا می گریی؟ پس گفتم: یاد آوردم از یوسف و همسر عزیز (مصر) و از آنچه کشیدی از او و ماجراهای زندان و سوختن دل یعقوبِ پیرمرد؛ از این خاطرات گریه ام گرفت و از آن در شگفتم. یوسف گفت: چرا از ماجرای زنی بیابانیِ ابواء شگفت زده نشده ای؟!»

«مجتبی، کریم النفس بوده و آزاده و بزرگوار، عزّت نفس داشت. گوهر انسانی خود را امانتی خدایی می شمرد که پاسداشت آن دیگر شرافتها را پاس می دارد. پستی و لئامت و فرومایگی در سرشتش نبود. و ذلّت و رقّیت و زبونی در خیالش نمی گنجید. کرامت نفس او را از اسارت زور و زر رهانیده و دنیا در دیدگانش اندک و پست می نمود و آن را به چیزی نمی گرفت. فرزند علی علیه السلام هماره این سفارش پدر را آویزه جان داشت:

«و اکرم نفسک عن کلّ دنیة و ان ساقتک الی الرغائب فانّک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً و لاتکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حرّا؛13 بزرگوارتر از آن باش که به پستی تن دردهی هرچند که تو را به آنچه خواهی، رساند. زیرا تو نمی دانی در برابر آنچه از آبرو و شخصیت در این راه از دست می دهی، چه عوض و بهایی به دست آوری. بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده.»

چه هیچ خیر جای عزّت و کرامت نفس را پر نمی کند و زندگی بدون عزّت نفس و آزادگی، مرگ واقعی است. از این رو امام حسن علیه السلام کرنش در برابر ستمکاران روزگارش را ننگ و ذلّت می شمرد و مرگ انسانیت:

به او گفته شد: در تو بزرگ بینی است. فرمود: لا، بل فیّ عزّة قال اللّه تعالی: «و للّه العزّة و لرسوله و للمؤمنین»14

نه؛ این عزّت است. خداوند فرموده: عزّت از آنِ خدا است و برای رسول و مؤمنان.»

ابومحمد، کریم بود و به انسانها به دیده کرامت و بزرگی می نگریست، چه او انسان را موجودی کرامتمند دانست «لقد کرّمنا بنی آدم»15 و تلاش می کرد کرامت، بزرگی و عزّت نفس را در آنها تقویت کند و این، رقیب فرعون منشِ او پسر هند بود که با مؤمنان از سر تفرعُن برخورد می کرد و آنان را کوچک و حقیر می شمرد و برای آنکه مردم از او کورکورانه پیروی کنند، آنان را نخست از خود تهی می ساخت و آنان را در جهالت و پستی نگاه می داشت تا خطری برایش ایجاد نکنند. و با خُرد کردن شخصیتشان، آنان را به صورت ابزاری برای مقاصد شوم خود درآورده تا برایش بجنگند و کورکورانه موانع را از سر راه سلطه اش بردارند. ولی امام حسن علیه السلام مردم را بزرگ می شمرد و سعی می کرد بر آگاهی و دانش آنها بیفزاید و آنان را به کرامت نفس و گوهر نفیس انسانیت خود توجه دهد؛ چه معاویه در دامن حرب، ابوسفیان و هند پرورش یافته بود و حسن علیه السلام در دامان محمد، علی و فاطمه علیهم السلام و پیامبر رفتارش با مردم کریمانه بود؛ زیرا چه او با کرامت ترین مردم بود: « وکان اکرم الناس»16، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بیشترین ارزش و احترام را نسبت به خلق خدا روا می داشت. در مناسبات اجتماعی با مردم بی پیرایه و بی تکلّف بود، مردم را احترام می کرد و شخصیت می داد. به آنان سلام می کرد و به عیادت مریض می رفت و جنازه را مشایعت می کرد و دعوت بردگان را اجابت می کرد و ذرّه ای تکبّر و اشرافیت در وجودش نبود و امام حسن علیه السلام افزون بر آن که این مکارم اخلاق را در خردسالی از جدّش دیده بود، بزرگتر که شد، از سیرت پیامبر و پدرش علی علیه السلام می پرسید. و در موردی حضرت از چگونگی مجلس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پرسید. و علی علیه السلام پاسخ داد:

«پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در مجلسش بهره هرکس را عطا می کرد و چنان با کرامت با مردم برخورد می کرد که هیچ کس گمان نمی برد از او گرامی تر هم باشد. مجلس او محفل گذشت، حیاء، راستی و امانت بود. در آن قیل و قال نبود. انسانها در مجلس پیامبر فروتن بودند. بزرگ را گرامی می داشتند و با کوچکتر مهربان بودند… پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هماره خوشرو و خوشخوی و نرم بود و خشن و درشتخو و سبکسر و فحّاش و عیبجو نبود.»17

و کودک، اینها را در خاطر داشت و از سیرت جدّش تجاوز نمی کرد. رفتار امام مجتبی علیه السلام با مردم مهربانانه بود، آنان را کوچک نمی شمرد، عزّت نفس و کرامت آنان را پاس می داشت. به کهنسالان مهربان بود، بدون تحقیر و عیبجویی اشتباهشان را گوشزد می کرد. فروتن و مردمدار بود، و دولتمند و تنگدست در نظرش یکسان بود. امام با آنکه هیچ کس در قدر و منزلت به او نرسید، چنان که «در وقت نشستن کسی به احترام او از برابرش عبور نمی کرد.»18

و اگر در راه از مرکبش پیاده می شد همگان به او تأسّی می کردند و پیاده در رکابش می رفتند.19 و بزرگی چون: ابن عباس برایش رکاب می گرفت.20 ولی او با فرودستان مهربانانه می نشست. با آنان غذا می خورد. ابن شهرآشوب از کتاب فنون نقل کرده:

«روزی حسن علیه السلام بر گروهی مستمند گذشت و آنان پاره های نان را بر زمین نهاده و خود روی زمین نشسته بودند و می خوردند. چون او را دیدند، گفتند: ای پسر دختر رسول خدا! بیا با ما هم غذا شو. بی درنگ از مرکب فرود آمد و گفت: «پس خدا، متکبران را دوست ندارد.» و با آنان به غذا خوردن مشغول شد، آنگاه آنها را به میهمانی خود دعوت کرد. بدانان غذا و پوشاک داد.21

صلح برای پاسداری از کرامت مؤمنان
صلح امام حسن علیه السلام با معاویه، برای حراست از کرامت، عزّت و حُرمت خون مؤمنان بود نه تسلیم و سازش و زبون کردن آنان. و به تعبیر رهبر معظّم انقلاب «این صلح، پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ بود.»22 و مایه برکت و صیانت جامعه علوی از نابودی. برخی از دوستان نادان، جاهلانه امام را به خوارنمودن مؤمنان متهم داشتند و سلیمان بن صُرَد که در جریان صلح در کوفه نبود، نزد حسن بن علی علیهماالسلام آمد و گفت: «سلام برتو ای خوارکننده مؤمنین!»

و امام پاسخ داد:

«اگر من در امر دنیا سختکوش و برای رسیدن به آن، در تلاش و زحمت می بودم، معاویه کسی نبود که از من نیرومندتر و نستوه تر باشد و من نیز جز اینکه اکنون می بینید، رأی و نظری می داشتم».23

چه، امام به خاطر ترس از مرگ و زندگی دنیا تن به صلح نداد، که او چونان علی علیه السلام مرد جنگ و رزم بود و در هولناک ترین نبردهای جمل، صفّین و نهروان دوش به دوش پدرش علی علیه السلام در معرکه فرو می رفت و نبرد می کرد. صلح او به خاطر ترس از نابودی اسلام و جامعه علوی بود؛ زیرا چه سپاهیانش اندک بودند و سستی، نفاق، ناهمگونی و دودسته گی آنان را در معرض پاشیدگی قرار داده بود و دشمنش معاویه از هیچ جنایت رویگردان نبود و ریشه کن کردن حزب علوی و یکسره کردن کار را، در سر داشت و از رادمردترین و همگون ترین سربازان برخوردار بود. امام علیه السلام میان دو خطر قرار داشت: فاجعه شکست همراه با ذلّت و خواری و یا از دست دادن حکومت. و امام دومی را برگزید و از این رو به سلیمان بن صرد پاسخ داد: «اگر تنها در پی دنیا بودم، معاویه زیرکتر از من نبود. ولی من در پی پاسداشت عزّت، حرمت و خون مسلمانانم. و از این ترسیدم که در روز قیامت هفتاد هزار یا هشتاد هزار انسانِ خون آلود نزد خدا دادخواهی کنند که برای چه خون آنان ریخته شده است».24

چه، در نبرد نابرابر، هم سربازان وفادار و بقیة السیفِ وفاداران علی علیه السلام کشته خواهند شد و فرجام کار نیز با تسلیم بدون قید و شرط در برابر معاویه، ولید و فسّاق بنی امیه و بنی مروان رقم خواهد خورد و عزّت، کرامت و شرافت مؤمنان پایمال منافقین خواهد شد. ولی امام به تبعیت از جدّش در ماجرای «صلح حدیبیّه»، شرایطی را برای صلح پیش روی دشمن نهاد که اگر او را پاس می داشت، خون، جان، مال و کرامت شیعیان علی علیه السلام حفظ می شد و نیروها برای فرصتی دیگر باقی می ماندند. و اگر معاویه آن را می شکست، فتنه ای را که در جامعه ایجاد شده بود و معاویه خود را به خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و کاتب وحی و قرآن و سنّت شهره کرده بود، می شکست و چنین شد. معاویه با زیر پا نهادن شرایط صلح و گفتن این جمله «من برای نماز و روزه با شما نجنگیدم و بدین خاطر به جنگ برخاستم که بر شما حکمرانی کنم… و اکنون هر عهدی که با کسی بسته ام، زیر این دو پای من است.»25 نقاب اسلام گرایی را از چهره خود برداشت و راه را بر مبارزه خونین و افتخارآفرین کربلا باز کرد:

«ماجرای حسین علیه السلام در کربلا به سال 61 هجری، قوی ترین تیری بود که امام حسن علیه السلام در کمان نهاده و به دست برادرش حسین علیه السلام سپرد تا دشمن مشترک خود، برادر و پدرش را آماج آن بسازد. امام حسن علیه السلام پس از گذشت مدتی کمتر از یک قرن، در چهره حریف فاتح و غالبی نمودار شد که رقیب خود را در تاریخ شکست داده است. گامهایی موفق، سیاستی متصائد و پیشتاز، در عین آرامش و فروتنی و استتار و در زیر پرچم اصلاح و مسالمت و حفظ جانها و راستی. مگر عظمت جز این، چیز دیگری است؟»26

گذشت و بردباری
انسان کریم، بردبار و حلیم است، و امام مجتبی علیه السلام سرآمد بردباران و مظهر عفو و گذشت بود. حضرت در برابر کژ اندیشان و معاندانی چون فسّاق بنی امیه چونان کوه می ایستاد و در برابر تجاوزات آنان از قانون و فسق و فجورشان مداهنه نمی کرد و خطرهای راه را به جان می خرید. حضرت ملحق کردن زیاد بن ابیه زنازاده را توسط معاویه به پدرش ابوسفیان، نپذیرفت و از شمشیر خونریز زیاد، هراسی به دل راه نداد:

«سعید بن ابی سرح از شیعیان علی علیه السلام بود. چون زیاد به کوفه آمد، وی را طلب کرد و او را ترساند. سعید به امام حسن علیه السلام پناه آورد. زیاد برادران، فرزندان و همسرش را زندانی کرد، اموالش را مصادره و خانه اش را خراب کرد. امام نامه ای به زیاد نوشت و خواستار آزادی زندانیان خاندان سعید و ردّ اموال و بنای خانه اش گردید و زیاد، پاسخی تند و تهدیدآمیز به امام داد و چون نامه زیاد به امام رسید، در نامه دوم به او نوشت:

«من الحسن بن فاطمة الی زیاد بن سمیّه، اما بعد فانّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قال: الولد للفراش وللعاهر الحجر. والسلام؛27 از حسن فرزند فاطمه به زیاد فرزند سمیه! اما بعد، همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «فرزند از آنِ فراش (ازدواج شرعی) است و سهمِ زناکار سنگ است.»

ماجرای مناظره امام حسن و پاسخهای دندان شکن حضرت به عمرو بن عاص و ولید بن عقبه و عتبة بن ابی سفیان و مغیرة بن شعبه، مشهور است.28 ولی حضرت در برابر خطای نادانان و زخم زبانِ جاهلان، بردبار بود و از ظلم به شخص خود، که روی از تعصّب کور و جهالت نادانان به او رسیده بود، مهربانانه و کریمانه در می گذشت و این آیه فرا روی او بود:

«… والذین لایشهدون الزّور و اذا مرّوا باللغو مرّوا کراماً»29؛ بندگان (خاصّ خداوند) رحمن… کسانی هستند که شهادت به باطل نمی دهند. و هنگامی که با لغو و بیهودگی رو به رو می شوند، بزرگوارانه از آن می گذرند.

ماجرای برخورد امام حسن علیه السلام با پیرمرد شامی که تحت تأثیر تبلیغات گمراه کننده بنی امیه علیه بنی هاشم، به امام حسن علیه السلام دشنام می داد نمونه ای از بردباری حضرت و برای ما در بردارنده درسهای بزرگ است. مبرّد در کامل از مردی از اهل شام نقل کرده است:

«وارد مدینه شدم، دیدم مردی سوار استری است که در نیکوروئی و آرامش و لباس و مرکب، از او بهتر نبود. دلم به سوی او متوجه شد. از دیگران در باره اش پرسیدم. به من گفته شد: این، حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است. سینه ام از بغض و حسد علی آکنده شد که چنین فرزندی دارد. به سوی او رفتم؛ به او گفتم: تو فرزند ابی طالب هستی؟ گفت: من فرزندِ فرزند اویم.

پس به او و پدرش دشنام ها دادم. چون سخنم به پایان رسید، گفت: گمان می برم غریبی؟

گفتم: آری.

گفت: به نزد ما بیا. اگر نیازمند منزل هستی، به تو جا می دهیم و اگر محتاج باشی، کمکت می کنیم و اگر مشکلی داری، آن را می گشائیم.

از او جدا شدم، به خدا سوگند بر روی زمین کسی محبوب تر از او نزد من نبود.»30

امام، مالک نفس خود بود و خوشنودی و خشمش به خاطر خدا بود و به خاطر خدا بر خشم درونی خود غلبه می کرد و با کرامت با حوادث و ماجراها برخورد می کرد:

«انه سئل عن الحلم، فقال: هو کظم الغیظ و ملک النفس؛31 از امام از معنای حلم پرسیدند، فرمود: بردباری، فرو بردن خشم است و حکومت برنفس.»

گذشت کریمانه امام از جهالتها و سفاهتها چنان بود که دشمنان نیز بدان اعتراف داشتند؛ مروان بن حکم در نبرد جمل اسیر شد و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از او نزد امیرمؤمنان علیه السلام شفاعت کردند و حضرت او را رها کرد.32

مروان که به پیمان شکنی معروف بود، دست از دشمنی برنداشت و هماره با دست و زبان، خاندان نبوّت را آزار داد. او پس از صلح امام حسن علیه السلام بر فراز منبر در حضور امام به علی علیه السلام بدگویی می کرد و کریم اهل بیت برای پاسداشت آرامش و پیشگیری از درگیری، سکوت کرده و خشم خود را فرو می برد.

سیوطی گزارش کرده است: «پس از مرگ حسن بن علی علیهماالسلام مروان در تشییع جنازه امام می گریست. حسین علیه السلام به او گفت: آیا بر او می گریی؟ و تو دل او را خون کردی و چه بسیار جرعه های غصه و اندوه به او چشاندی! مروان گفت: من این کارها را نسبت به کسی می کردم که از این کوه بردبارتر بود.»33

و توصیه امام حسن علیه السلام به امام حسین علیه السلام در باره گذشت از همسرش جعده، که او را به نقشه معاویه زهر داده بود، عالی ترین نمونه کرامت و گذشت حضرت می باشد.34

او می فرمود که سخی، ایمان به روز واپسین دارد و از داده های خداوند برای خود در آنجا ذخیره می سازد؛ ولی بخیل، چون باور به سرای واپسین ندارد، عطایای خود را تلف می شمارد:

«و سئل عن البخل، فقال: هو ان یری الرجل ما انفقه تلفا و ما امسکه شرفاً؛35 از معنای بخل پرسیدند، حضرت فرمود: بخل آن است که مرد انفاق خود را تلف و تباهی بشمرد و آنچه در دست دارد را، شرف و دارایی.»

به امام مجتبی علیه السلام گفته شد: چرا شما هرگز نیازمند را نا امید نمی کنید گرچه سوار بر شتر باشید؟

فرمود: من هم محتاج و سائل درگاه خدایم و می خواهم خداوند مرا محروم نکند و شرم دارم که با چنین امیدواری، سائلان را ناامید کنم. خداوندی که به من نعمت سرشار عنایت می کند و دوست دارد که من هم بی دریغ به مردم ببخشم، از آن ترسم اگر بخشش خود را از مردم دریغ دارم، او نیز عنایتش را از من کوتاه کند.

آن گاه امام حسن علیه السلام این شعر را خواند:

اذا ما اتانی سائل قلت مرحباً بمن فضله فرض علیّ معجّل
و من فضله فضل علی کل فاضل و افضل ایام الفتی حین یُساُلُ36 بر او بر من واجب است و از آن جهت که او سبب برکت بر من شده، بر من برتری دارد. و نیکوترین روزهای جوانمردان روزی است که از آنان کمک بطلند.
مورّخان از سخاوتهای امام، داستانها گفته اند و دوست و دشمن از عطایای حضرت خاطره ها نوشته اند و این دهشها نام امام را به «کریم اهل بیت علیهم السلام » شهره کرده است. از جمله، مدائنی روایت کرده است:

«حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر به راه حجّ می رفتند. توشه و پول آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه ای رسیدند که پیر زنی در آن زندگی می کرد. از او آب طلبیدند. گفت: این گوسفند را بدوشید و شیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند. سپس از او غدا خواستند. گفت: همین گوسفند را داریم؛ بکشید و بخورید. یکی از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقداری بریان کرد و همه خوردند. سپس همان جا خوابیدند. هنگام رفتن، به پیر زن گفتند: ما از قریشیم، به حجّ می رویم. چون بازگشتیم نزد ما بیا، با تو به نیکی رفتار خواهیم کرد. و رفتند.

شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت، گفت: وای بر تو! گوسفند مرا برای مردمی ناشناس می کشی؛ آنگاه می گویی از قریش بودند!

روزگاری گذشت و کار بر پیر زن سخت شد. از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن علی علیهماالسلام او را دید و شناخت. پیش رفت و گفت: مرا می شناسی؟ گفت: نه. گفت: من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم. و دستور داد تا هزارگوسفند و هزار دینار به او دادند. آنگاه او را نزد برادرش حسین بن علی علیهماالسلام فرستاد؛ آن حضرت نیز به همان اندازه به او بخشید و او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد؛ او نیز عطایی همانند آنان به او داد».37

«روزی غلام سیاهی را دید که گرده نانی در پیش نهاده، یک لقمه می خورد و یک لقمه به سگی که آنجاست، می دهد. از او پرسید: چه چیز تو را به اینکار وا می دارد؟ گفت: شرم می کنم که خودم بخورم و به او ندهم. حسن علیه السلام به او فرمود: از اینجا حرکت نکن تا من برگردم…

و خود نزد صاحب آن غلام رفت، او را خرید؛ باغی را هم که در آن زندگی می کرد، خریده، سپس غلام را آزاد کرد و باغ را بدو بخشید».38

پاسداشت مرزهای سخاوت
سخاوت و دهشهای امام در مرز قرآن و سنّت انجام می گرفت و از آن تجاوز نمی کرد. در روزگار خلافت و یا سرپرستی صدقات امیرمؤمنان علیه السلام ، درآمد آن را برابر قانون و شرایط ویژه خود، با حساب و کتاب به صاحبان آن رد می کرد.

بخششهای امام در دوره مدینه، از دارائیهای شخصی خویش نیز جهت کسب خرسندی خداوند بود.

چند ویژگی از بخششهای امام
1. دهشهای امام برای خدا بود. بی مزد و منّت می بخشید. بخشش خود را هیچگاه به یاد نمی آورد و انتظار سپاس و تشکر نیز از گیرندگان نداشت. خدا محوری، اساس و کارهای نیک او بود. از این رو گفته اند: «او سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و در دو نوبت برای خدا از تمام اموالش گذشت.»39

2. امام به کرامت و عزّت نفس مردم توجه داشت. ارزش آبروی مردم را بیش از داده های خود می شمرد. درماندگان را صاحب اصلی آن می دانست و کرم و بخشش پیش از پرسش، معنی می کرد:

«والکرم العطیة قبل السؤال و التبّرع بالمعروف و الاطعام فی المحل؛40 کرم، عبارت است از بخشش پیش از پرسیدن، نیکی از روی میل و اطعام به جا.»

امام چه بسیار پیش از پرسشِ نیازمند می بخشید و یا به نیازمند می گفت که حاجت خود را بنویسد. و یا در هراس از شرمندگی نیازمند، از او روی پنهان می ساخت. بیهقی در المحاسن روایت کرده:

«مردی حاجت نزد (امام) حسن آورد. حضرت به او گفت: نیاز خود را بنویس و به ما بده. چون نامه او را خواند، دو برابرِ خواسته اش به او بخشید. یکی از حاضرین گفت: این نامه او چقدر پربرکت بود ای پسر رسول خدا! فرمود: برکت آن برای ما بیشتر بود. زیرا ما را از اهل نیکی ساخت. مگر نمی دانی که «نیکی» آن است که بی خواهش به کسی چیزی دهند، و اما آنچه پس از درخواست دهند بهای ناچیزی است در برابر آبروی او. شاید پرسنده شبی را با اضطراب و میان بیم و امید به سر برده و نمی دانسته که آیا در برابر بیان حاجتش دست ردّ به سینه او خواهی زد یا شادیِ پذیرش به او خواهی بخشید و اکنون با تن لرزان و دل پرتپش نزد تو آمده، آنگاه اگر تو فقط به قدر خواسته اش به او ببخشی، در برابر آبرویی که نزد تو ریخته، بهای اندکی به او داده ای».41

«عربی نزد حضرت آمد. فرمود: هرچه ذخیره داریم، به او بدهید. بیست هزار درهم بود، همه را به عرب دادند. گفت: سرور من! اجازه ندادی که حاجتم را بگویم و مدیحه ای در شأن تو بخوانم؟! حضرت در پاسخ اشعاری انشاء کرد بدین مضمون:

بیم فرو ریختن آبروی آن کس که از ما چیزی طلب می کند، ما را وا می دارد که پیش از خواهش او بدو ببخشیم».42

«مردی نزد امام حسن علیه السلام اظهار فقر و پریشانی کرد و در این باره شعری سرود. امام حسن علیه السلام خزانه دار خویش را طلبید و فرمود: چه مقدار مال نزد تو است؟

گفت: دوازده هزار درهم. فرمود: آن را به این مرد فقیر بده و من از او خجالت می کشم. خازن گفت: دیگر چیزی از برای نفقه باقی نماند! فرمود: آن را به فقیر بده و حُسنِ ظن به خدا داشته باش؛ خدا جبران می کند. آن مال را به آن مرد داد و حضرت او را طلبید و از او عذر خواهی نمود و فرمود: ما حقّ تو را ندادیم. و لکن به قدر آنچه بود، دادیم. و حضرت شعرهایی را در پاسخ سروده های مرد فرمود.43

3. دخل و خرج امام روی برنامه و نظام بود و در واقع، هرج و مرج و اسراف و تبذیر در کار امام راه نداشت و امام، هم بر مبادی ورود درآمد خویش نظارت داشت و هم بر موارد خروج آن.

«ابوهاشم قتاد گوید: من از بصره برای حسن علیه السلام کالا می آوردم و او تجارت مرا به دقت محاسبه می کرد. و چه بسا من از مجلس بر نمی خواستم که همه را می بخشید و می فرمود که پدرم به من گفت که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «المغبون لا محمود و لا مأجور؛44 فریب خورده (در معامله) نه ستایش می شود و نه اجر می برد.»

بخششهای امام مصداق «انفاق» بود و انفاق یعنی پرکردن خلأ. امام گدا پرور نبود و هدایای او به افراد سزاوارِ احسان و فرودستان واقعی تعلّق می گرفت. از این امام در جواب پرسش از مفهوم کردم. بخشش و اطعام به جا را کرم شمرد: «والکرم… والاطعام فی المحل».

سیره عملی امام، گواه این نکته است:

«روزی مردی از امام حسن علیه السلام درخواست کمک کرد. حضرت به او گفت:

«ان المسألة لاتصلح الاّ فی عزم فادح او فقر موقع او حمالة مقطعة؛ ابراز نیاز و درخواست کمک جز در سه مورد شایسته نیست: فقری که آدمی را زمینگیر کند، فشار وحشتناک و شکننده و بدهی سنگین و ناگوار (مانند دید).»

مرد گفت: سؤالم به خاطر یکی از این سه موضوع است.

امام صد دینار به او بخشید. مرد نیاز را نزد حسین علیه السلام برد و امام پس از کاوش از علت درخواست کمک، به او 99 دینار داد. سپس نزد عبداللّه بن عمر آمد و در خواست کمک کرد. عبداللّه بدون پرسش به او هفت دینار داد.

مرد به عبداللّه گفت: من نزد حسن و حسین رفتم. ماجرا را بازگو کرد.

عبداللّه گفت: وای برتو! مرا با آن دو مقایسه می کنی؟ آنان چهره های درخشان دانش اند و اهل بذل و بخشش».45

در مورد دیگر نیز امام حسن علیه السلام پس از کاوش از انگیزه تقاضای نیازمند، به او پنجاه دینار بخشید.46

ادای دین آبرومندان، یکی از موارد احسان امام بود. بیهقی نوشته است:

«حسن بن علی علیهماالسلام یکی از بخشندگان روزگار بود. او در وقت مرگ اسامة بن زید (صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ) نزد او آمد.

اسامه می گفت: وای بر رنجها و اندوه من!

امام گفت: پسر عمو! چه چیز دل تو را به درد آورده است؟

گفت: پسر پیامبر! شصت هزار درهم قرض دارم و راهی برای ادای آن نیست.

حضرت گفت: ادای دین تو، بر عهده من.

اسامه گفت: خداوند تو را در مسئولیت خود کمک کند. خداوند می داند رسالت و نبوّت خود را در کجا قرار دهد».47

4. اگر در نزد امام چیزی نبود که به نیازمند بپردازد، با زبانی خوش و کریمانه، او را خوشنود می ساخت و ظریفانه، آبروی او را نگه می داشت. او رفتار جدّش با نیازمندان را از نزدیک دیده بود و آن را برای مردم باز می گفت:

« کان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم اذا سأله احد حاجة لم یردّه الا بها و یمیسود من القول؛48 پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هماره وقتی کسی از او حاجتی می خواست، کمک خود را با گفتار خوش همراه می کرد.»

و امام حسن علیه السلام نیز با نیازمندان رویه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را می پیمود.

«مردی از امام چیزی درخواست کرد که در توانایی حضرت نبود. به او گفت: اگر توان ادای خواسته تو را داشتیم، بهره و سود ما بیشتر از تو بود و می بایست از تو تشکر می کردیم. پس اینک که از تشکر و سپاس از تو محروم شدیم، ما را از عذری که برایمان در نظر می گیری، محروم مکن».49

پی نوشت ها:
1. النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، ج 4، ص 168.
2. مجمع البیان، ابوعلی طبرسی، ج 4، جزء 12، ص 54، دارمکتبة الحیاة.
3. النهایة، ج 4، ص 168؛ المعجم الوسیط، ج 1، ص 785؛ مهذب الاسماء، محمود سجزی، ج 1، ص 280.
4. لغت نامه دهخدا، ج 12، ص 18312، دانشگاه تهران.
5. النهایة، ج 4، ص 167؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 226، دارصادر. حدیث (مکارم الاخلاق عشر).
6. بحارالانوار، ج 43، ص 344؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 226.
7. الامام المجتبی، ابومحمدالحسن بن علی(ع)، عن کتب اهل السنّه، حسن مصطفوی، ص 18، چاپ علمیه، قم.
8. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 5؛ مجموعه آثار شیخ مفید، ج 11، کنگره هزاره شیخ.
9. کشف الغمه، علامه ابی الحسن اربلی، ج 2، ص 174؛ صلح امام حسن(ع)، شیخ راضی آل یاسین، ترجمه سید علی خامنه ای، ص 39، مؤسسه انتشاراتی آسیا.
10. احزاب/ 33. 11. یوسف / 31.
12. البدایة و النهایة، ابن اثیر، ج 8، ص 37.
13. بحارالانوار، ج 43، ص 340.
14. نهج البلاغه، نامه 31.
15. کشف الغمه فی معرفة الائمه، ج 2، ص 200. 16. اسراء / 70.
17. سیره ابن کثیر، ج 2، ص 612.
18. معانی الاخبار، شیخ صدوق، ص 82، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
19. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج4،ص10.
20. صلح امام حسن(ع)، ص 41.
21. بحارالانوار، ج 43، ص 319.
22. فی رحاب ائمه اهل البیت(ع)، علامه سید محسن امین، ج 1، ص 9، دارالتعارف للمطبوعات، 1400 ق.
23. صلح امام حسن(ع)، پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ترجمه سید علی خامنه ای.
24. حیاة الامام الحسن بن علی(ع)، باقرشریف القرشی، ج 2، ص 270، دارالبلاغه.
25. الارشاد، ج 2، ص 14؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 4، ص 16، دارالفکر (4 جلدی).
26. صلح امام حسن(ع)، ص 403.
27. فی رحاب ائمه اهل البیت(ع)، ج 1، ص 28.
28. تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص 182.
29. فرقان / 73.
30. کامل، المبرّد، ج 1، ص 235.
31. حیاة الامام الحسن بن علی(ع)، ج 1، ص 319.
32. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 73.
33. تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، ص 73؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 2، ص 276، دارالفکر.
34. حیاة الامام الحسن بن علی(ع)، ج 2، ص 473.
35. کشف الغمه، ج 2، ص 201.
36. حقایق پنهان، احمد زمانی، ص 419، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم.
37. فی رحاب ائمه اهل البیت(ع)، ج 3 تا 5، ص 11؛ صلح امام حسن(ع)، ص 43.
38. صلح امام حسن(ع)، ص 44؛ تهذیب، ابن عساکر، ج 4، ص 214، مطبعه روضة الشام، (7 جلدی)؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج 6، ص 34، دارالکتب العلمیه.
39 و 40. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 226، دار صادر، افست مؤسسه نشر اهل بیت(ع)، قم.
41. الامام المجتبی(ع)، ص 88، به نقل از المحاسن، بیهقی، ص 55، بیروت.
42. بحارالانوار، ج 43، ص 341، به نقل از مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 16.
43. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 272 با (تلخیص)، جاویدان.
44. الامام المجتبی(ع)، ص 242، به نقل از تهذیب، ابن عساکر، ج 4، ص 214.
45. عیون الاخبار، ابن قتیبه دینوری، ج 3، ص 141، دارالکتاب العربی.
46. بحارالانوار، ج 43، ص 333.
47. الامام المجتبی(ع)، ص 88.
48. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 227.
49. الامام المجتبی(ع)، ص 248.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 15
  • ...
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 19
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

یامهدی عجل علی ظهورک

علمی،پژوهشی،فرهنگی،اجتماعی
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • پاسخ به شب نامه اهل سنت پيرامون شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
  • یازهرا (سلام الله علیها)دستم بگیر
  • سال نومبارک
  • پیام مقام معظم رهبری (مدظله العالی)به مناسبت آغاز سال نو
  • مناسبت های ماه رجب
  • اهمیت ماه رجب چگونه است و اعمال آن کدام است؟
  • میلادامام جوادعلیه السلام
  • بحثى در امامت
  • رد دلائل اهل سنت
  • ​نظر رجال عامه و ديگران در باره على عليه السلام
  • در نفى امامت از غير على عليه السلام
  • وفات حضرت زینب(سلام الله علیها)
  • کتابستان حضرت زینب (سلام الله علیها)
  • حضرت زینب علیها السلام
  • شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
  • مبعث پیامبراعظم صلی الله علیه وآله مبارکباد
  • اعیادشعبانیه برجمیع مسلمین مبارک
  • میلادامام حسن علیه السلام
  • درگذشت مادرشهیدصیادی
  • میلادباسعادت امام رضاعلیه السلام مبارکباد
  • اصول انتخاب عنوان مقاله
  • مقاله نویسی
  • شهادت امام جوادعلیه السلام
  • میلادامام هادی علیه السلام مبارکباد
  • شهادت حضرت زهراسلام الله علیها
  • امام زمان علیه السلام
  • معرفی کتاب پرسمان ریحانه
  • معرفی کتاب
  • مسابقه گروهی رشد6
  • حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام
  • اشعار شهادت امام علی (ع) تسلیت باد
  • شهادت امام علی (ع) تسلیت باد
  • روزقدس
  • دهه کرامت
  • عیدغدیرمبارک
  • دهه فجرمبارک
  • میلادباسعادت امام علی علیه السلام برشیعیان مبارکباد
  • بیانات در دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش ۱۳۹۶/۱۱/۱۹
  • یاصاحب الزمان ادرکنی
  • یاصاحب الزمان ادرکنی
  • یاصاحب الزمان ادرکنی
  • یاصاحب الزمان ادرکنی
  • یاصاحب الزمان ادرکنی
  • حمایت ازکالای ایرانی
  • شهادت موسس مذهب جعفری
  • میلادحضرت معصومه عليهاالسلام مبارکباد
  • امام حسین علیه السلام
  • ياكريمه اهل بيت
  • ياكريمه اهل بيت
  • ماه صفر
  • حاج قاسم سلیمانی

Random photo

دهه فجربه روایت تصویر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس